در سال 1881 میلادی خانواده فرانسوی دیالوفووآ برای اولین بار برای مطالعه و تاثیر معماری شرق و غرب و تاثیر آن بر یکدیگر به ایران آمدند، آنها در هنگام گردش در خوزستان به وجود تپه های باستانی بزرگ در شوش پی بردند و در بازگشت به کشورشان از مدیر موزههای ملی فرانسه خواستند تا بودجهایی را برای کاوش این تپهها در اختیارشان بگذارد، این خواسته پذیرفته شد و مبلغ 31000 فرانک فرانسه به خانواده دیالوفووآ پرداخت شد
آنها در سال 1884 برای دومین بار به ایران آمدند و با پادر میانی پزشک فرانسوی ناصرالدین شاه اجازه کاوش در شوش را بدست آوردند! بدین ترتیب قراردادی تنظیم شد و به تایید دولت ایران رسید، بر این اساس قرار شد تا تمامی فلزات قیمتی کشف شده در این کاوشها به دولت ایران تعلق داشته باشد و باقی آثار کشف شده نصف به نصف بین دولت ایران و تیم کاوشگر تقسیم شود!ـ
این کاوشها 2 سال به طول انجامید و از جمله آثار کشف شده گاو سنگی بزرگی به وزن 12 تن متعلق به سر ستون یکی از کاخهای هخامنشیان بود، مادام دیالوفووآ در خاطرات خود نوشته است از اینکه نمی توانست این توده عظیم سنگی را از جای خود حرکت دهد به شدت عصبانی شد و با پتک به جان سرستون افتاد، سرستون مانند میوه رسیده از هم پاشید و سپس به قطعات کوچکتر خرد شد و بدین ترتیب امکان حمل قطعات کوچکتر به فرانسه فراهم شد!ـ
در سال 1886 میلادی با پایان عملیات کاوش، خانواده دیالوفووآ به همان قرارداد مضحک هم پایبند نماند و با فریب یکی از مسئولین دولتی تمامی آثار کشف شده را در 327 صندوق به وزن تقریبی 500 تن با کشتی راهی فرانسه کرد و بدین ترتیب یکی از نادرترین آثار باستانی ایران و جهان به پاریس و سپس موزه لوور منتقل شد
سال 1886 میلادی که این آثار به تاراج رفتند 38 سال از دوران حکومت ناصرالدین شاه معروف به قبله عالم میگذشت شرح کامل این ماجرا و سایر حوادث مرتبط با آن را از گزارش تصویر زیر با دوسرعت بالا و پایین که به همت آقای حمید رضا حسینی و سایت جدید آنلاین تهیه شده است ببینید!ـ
پیش از دیدن فیلم جالب خواهد بود تا بعنوان نمونه بخشهایی از خاطرات نوشته شده از آن دوران را با هم مرور کنیم تا بیشتر با وضعیت آن دوران آشنا شویم
حاج سیاح در خاطرات خود می گوید در آن دوران نان بشدت نایاب بود و غذای اصلی مردمان شلغم ویا چغندر بود، بسیاری از خانوادهها از شدت پریشانی و درماندگی فروش دخترانی را که به 9 سالگی رسیده یا نرسیده بودند را به مقاطعه و یا به اسم صیغه روا میدانستند... در مدرسه طلبهها و ملاها کارشان صیغه دادن زنان و دختران بوده است و به زنان و یا اقوام آنها وجهی میدادند و آنها را برای این کار کرایه میکردند...هر کس به مدرسه وارد میشد به او قلیان میدادند و از او میپرسیدند زن میخواهی یا دختر؟ـ
او در دنباله کتاب خاطراتش چنین میآورد :«همه جا مردم ایران در فشار جهل و ظلم هستند؛ ابداً ملتفت نیستند که انسان هستند و انسان حقوقی دارد ملاها و امرا خواستهاند اینان نادان و مطیع آنان باشند و انصافاً هم خوب به مقصود رسیده اند » حاج سیاح در بخش دیگری از خاطراتش هم به روزگار آشفته دوره ناصری اشاره میکند و از در بند بودن مردم و آزادی و بیقید و بندی عده اندکی از جمله درباریان، کارگزاران دولت و روحانیان شیعی اظهار شگفتی می کند
رابرت گرنت واتسن نیز که در زمان این شاه به ایران آمده بود از زندگی سخت کودکان ایرانی گزارش دادهاست و اینکه کودکان ضعیف و بیمار در کودکی زیر آن شرایط سخت میمردهاند و کسانی کودکی را از سر میگذراندهاند که نیرومندتر بودهباشند او در خاطراتش می نویسد خود شاه از پیشرفت مردم بیم داشت و بارها در خلوت به کارگزارانش گفته بود که نوکرهای من و مردم این مملکت باید جز از ایران و عوالم خودشان از جایی خبر نداشته باشند و اگر اسم پاریس و بروکسل نزد آنها برده شود، ندانند این خوردنی است یا پوشیدنی؟
منابع:
سایت جدید آنلاین
دانشنامه ویکی پدیا
بر روی دو نشان آبی پایین تصویر که برای دو سرعت بالا و متوسط تنظیم شده است کلیک کنید تا این گزارش جالب تصویری را ببیند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر